نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

مسارفت مهشد(قسمت آخر)

بریم سراغ ادامه خاطراتمون 1393/05/15 عزیزدلم سه سال ونیمه گیت مبارک الهی همیشه پیروز وبهروز وسلامت باشی خیلی خوشحالم که من وبابایی همدلیم،خیلی خوشحالم که برای ثمره ی عشقمون حسابی ارزش قائلیم وخیلی خوشحالم که خدای مهربون توروبه ما داد پسرک مهربونم درسته عاشق وگردش ومسافرتی ،درسته توی صحنهای حرم انقدر بدو بدو میکنی که آدم کیف میکنه ولی بالاخره ما باید به فکر تو هم باشیم وتفریحات کودکانه هم داشته باشیم. امروز روز توئه عروسکم من:محمدرهام دوست داری کجا بریم امروز؟؟ محمدرهام: باغ بَش من:دیگه کجا؟ محمدرهام: باغ بَش من:فقط باغ وحش؟ محمدرهام: نه!!!!!!!!جوجه پَرَندَگا...
12 مهر 1393

مسارفت مهشد(قسمت اول)

به نام خدا امام رضای مهر ومهربونی امسالم برای ما دعوتنامه فرستاد دوازده مرداد نود وسه برای اولین بار سه تایی رفتیم مشهد،همیشه دسته جمعی میرفتیم وخیلی عالی بود ولی امسال همراهانمون نتونستن بیان وسه تایی رفتیم که اونم لطف خاص خودش رو داشت. دوازدهم ساعت شش بعداز ظهر باماشین خودمون راهی مشهد شدیم وبابایی بنده خدا یه تنه تا سبزوار رانندگی کرد ومن نتونستم کمکش کنم،ماجرای زانو دردم رو مفصلا برات مینویسم نازدونه جونم. سبزوار استراحت کردیم وصبح راهی مشهد شدیم ،وقتی رسیدیم نیشابور مامان هوس خرید سرویس فیروزه کرد وچندساعتی برنامه ریزی مون به تعویق افتاد. قسمت اول سفرنامه درادامه مطلب 1393/05/13 اینجا نیشابور...
11 مهر 1393